وقتی سخن از « ما » پیش مـی آید بحث « هویت » بـه مـیان کشیده مـی شود. سرو خوانی زنان لر های بهمئی مرز ما از دیگران توسط هویت ما مشخص مـی گردد. سرو خوانی زنان لر های بهمئی اهمـیّت هویت از آن جهت مـی باشد کـه یکی از عوامل مـهّم انسجام اجتماعی درون هر گروه و جامعه ای است. هر اندازه کـه یک جامعه از هویت محکمتر و منسجم تری برخوردار باشند؛ بـه همان اندازه درون تحکیم پایـه های همبستگی اجتماعی موفق تر خواهند بود.

هویت بـه معنای احساس وفاداری و تعلق بـه عناصر و نمادهای مشترک درون اجتماع و در مـیان مرزهای تعریف شده سیـاسی است. مـهمترین عناصر و نمادهایی کـه سبب شناسایی و تمایز هویت های گوناگون مـی شوند عبارتند از: سرو خوانی زنان لر های بهمئی سرزمـین، سرو خوانی زنان لر های بهمئی نژاد، زبان، دین و آئین، آداب و رسوم، تاریخ و حکومت. درون واقع مـیزان وفاداری و تعلق اعضاء جامعه بـه هر یک از عناصر و نمادهای ذکر شده، شدت احساس هویت آنـها را تعیین مـی نماید.

بهمئی یک هویت است؛ همانگونـه کـه لُر و ایرانی نیز هرکدام یک هویت مـی باشند. البته آشکار هست که هویت بهمئی درون طول هویت لر و هویت ایرانی قرار دارد. درون واقع آنچه کـه در رأس هرم هویتی ما قرار دارد؛ همانا هویت ایرانی است.

به هر حال درباره تعریف هویت بهمئی مـی توان گفت: درون خاک بهمئی طوایفی زندگی مـی کرده اند کـه خود را بهمئی مـی دانستند و به بهمئی بودن خویش افتخار مـی نمودند. بهمئی ها نظام ارزشی و هویت خویش را از سرزمـین، نژاد، زبان، دین و آئین، آداب و رسوم، تاریخ و ساختار سیـاسی خویش مـی جسته اند.

سرزمـین بهمئی: سرزمـین بهمئی از ابتدا که تا کنون دچار تغییرات مداوم بوده است. همانگونـه کـه در پُست بهمئی ها و کهگیلویـه اشاره گردید؛ بـه گفته پیران و بزرگان، سرزمـین اولیـه بهمئی ها ناحیـه لیراو درون بخش بهمئی مـهمدی سردسیر کنونی بوده است. با گذشت زمان و ازدیـاد جمعیت و نیـاز بـه مراتع جدید به منظور دامداری، بهمئی ها نیز بـه مناطق اطراف نقل مکان نموده اند. بر همـین اساس احمدی ها با عبور از  رشته کوه های سیـاه و سفید، ابتدا بخش مُمبی و سپس با گذشتن از رشته کوه حاتم، نواحی لیکک، کت و ابوالفارس را متصرف شده و به سرزمـین خویش اضافه نمودند.

باید توجه داشت کـه در زمانـهای گذشته، ایلات و طوایف کوچرو دائماً درون پی مراتع جدید و مناسب به منظور دامـهایشان بوده اند؛ چراکه اساس اقتصاد آنـها را دامداری تشکیل مـی داده است. بر همـین اساس سرزمـین های مختلف مـیان ایلات و عشایر گوناگون دست بـه دست مـی گردیده است.

به هر حال بهمئی ها نسبت بـه سرزمـین خویش بعنوان یکی از عناصر تشکیل دهنده هویتشان احساس تعلق خاطر مـی نموده اند؛ هرچند کـه امروزه با رشد شـهرنشینی، تعداد قابل توجهی از بهمئی ها بـه مناطق اطراف از جمله شـهرهای بهبهان، رامـهرمز و باغملک مـهاجرت نموده اند و نقش سرزمـین مادری درون هویت بهمئی ها کم رنگ تر گردیده امّا هنوز کاملاً از بین نرفته هست و بر نسل امروز بهمئی مـی باشد کـه در پی شناخت هرچه بیشتر از  سرزمـین مادری خویش باشد.

نژاد: بهمئی ها خود را فرزندان نیـایی مشترک بـه نام بهمن مـی دانند. مرحوم دکتر نادر افشار نادری درون جزوه مونوگرافی ایل بهمئی ضمن بیـان منشاء پیدایش ایل بهمئی، نکته ی اصلی آن را درون ایجاد حس همبستگی مـیان بهمئی ها درون ساختار سنتی ایل مـی داند؛ آنجا کـه مـی نویسد: نکته ی اساسی کـه در این افسانـه و یـا واقعیت مورد توجه ما هست این امر هست که همـه ی عشایر بهمئی چه افرادی عادی، چه کدخدا و چه خان، خود را دارای یک نیـای مشترک مـی دانند و این امر تعهدات و وظایف بسیـار زیـادی به منظور آنـها ایجاد کرده هست و حتما گفت تمام زندگی اجتماعی و اقتصادی آنـها بر محور همـین جد مشترک دور مـی زند.

البته حتما توجه داشت هرچند هسته اصلی و اوّلیـه ایل بهمئی از نظر نژادی، فرزندان بهمن بوده اند امّا بمرور زمان شاخه ها و گروههای دیگری نیز درون کنار آنان ساکن شده و بتدریج هویت خود را درون چارچوب سرزمـین، زبان، آداب و رسوم، تاریخ و ساختار سیـاسی بهمئی ها بدست آورده اند. از این دسته بعنوان مثال مـی توان از سادات منگزوری و شیوخ بابااحمد نام بُرد کـه هر چند از نظر نژادی جزو فرزندان بهمن نمـی باشند امّا درون گذر زمان دارای سرزمـین، زبان، آداب و رسوم، تاریخ و ساختار سیـاسی مشترک با بهمئی ها گردیده و به عبارت ساده تر، هویت بهمئی را بخود گرفته و جزوی از ایل بهمئی شده اند.

در رابطه با نژاد حتما به این نکته مـهّم توجه داشت کـه هرچند مبحث نژاد یکی از اجزای اصلی هویت هر جامعه ای مـی باشد امّا همـه ی هویت آن محسوب نمـی شود؛ بلکه نژاد بهمراه سرزمـین، زبان، دین و آئین، آداب و رسوم، تاریخ و ساختار سیـاسی مشترک هست که هویت یک جامعه را شکل مـی دهد.

زبان: دکتر نادر افشار نادری درون جزوه مونوگرافی ایل بهمئی منتشر شده بـه سال ۱۳۴۷ درباره زبان بهمئی ها مـی نویسد: زبان عشایر بهمئی لُری هست با تمام اصطلاحات خاصّ خودشان.

در واقع زبان بهمئی ها لهجه ای از زبان لُری و بازمانده از لهجه ای هست که درون زمانـهای گذشته طوایف لیراوی کوه (بهمئی، طیبی، یوسفی و شیرعالی) با آن تکلم مـی نموده اند. لهجه لُری بهمئی یک بخش خاص مابین گویش لُری کهگیلویـه و لُری بختیـاری مـی باشد. حتما گفت بـه دلیل آنکه سرزمـین بهمئی درون بین خاک کهگیلویـه و بختیـاری قرار گرفته است؛ لهجه بهمئی ها تأثیراتی را از هر دو گویش لری کهگیلویـه ای و لری بختیـاری دریـافت کرده است؛ بـه این صورت کـه لهجه طوایف علادینی و مُهمَدی گرمسیر بـه دلیل همجواری، دارای شباهت هایی با طوایف چهارلنگ بختیـاری مـی باشد. امّا طوایف ساکن درون بخش بهمئی مُهمَدی سردسیر و بهمئی احمدی بیشتر از گویش لُری کهگیلویـه تأثیر پذیرفته اند.

علی رغم تأثیر پذیری هایی کـه لهجه بهمئی ها از حوزه کهگیلویـه و بختیـاری داشته هست ولی بطور کل مـی توان گفت طوایف ایل بهمئی دارای لهجه خاص خود مـی باشند و همواره گوشـه ای از هویت خویش را درون آن مـی جسته اند.

به هر حال هرچند امروزه با گسترش روند شـهرنشینی، آموزش و پرورش عمومـی و وسایل ارتباط جمعی، زبان فارسی بعنوان زبان رسمـی مطرح گردیده و تا حدود زیـادی جای زبان و لهجه های دیگر را گرفته هست امّا نسل امروز بهمئی مـی بایست بعنوان یکی از شاخصه های اصلی هویت خویش درون پی احیـا و بکارگیری لهجه ی خود درون زندگی روزمره اش باشد. درون همـین راستا حتما گفت یکی از موضوعاتی کـه مـی تواند درون پویـایی لهجه لُری بهمئی بسیـار تأثیرگذار باشد؛ شعر و موسیقی است. درون حقیقت افرادی کـه دستی درون سرودن شعر و موسیقی دارند مـی توانند نقشی بی بدیل درون این زمـینـه ایفا نمایند.

در ضمن حتما توجه داشت کـه پرداختن بـه لهجه های محلی لُری تضادی با پذیرش زبان فارسی بعنوان زبان اوّل نخواهد داشت چراکه زبان لُری با تمام لهجه هایش از زبانـهای هم خانواده زبان فارسی درون مجموعه زبانـهای جنوی غربی ایران مـی باشد.

دین و آئین: همانند اکثریت مردم ایران، دین بهمئی ها نیز اسلام و مذهب شیعه ۱۲  امامـی مـی باشد. دکتر نادر افشار نادری درباره اعتقادات مذهبی بهمئی ها مـی نویسد: همـه عشایر بهمئی مسلمان و شیعه اثنی عشری هستند و تا آنجا کـه قلب صاف و نیت پاک آنـها گواهی مـی دهد، بـه دستورات دینی پایبند و معتقدند.

بهمئی ها درون راستای همـین پایبندی بـه اعتقادات مذهبی همواره احترام و جایگاه خاصی را به منظور سادات بعنوان فرزندان پیـامبر (صلی الله علیـه و آله و سلم) قائل بوده و همـیشـه پذیرای شاخه های گوناگون سادات درون سرزمـین خویش بوده اند. بعنوان مثال: زمانیکه گروهی از سادات رضاتوفیق کـه در اصل از سادات امامزاده سید مَحمـید (علیـه السلام) درون خاک ایل طیبی مـی باشند بـه دلیل پاره ای از اختلافات مجبور بـه ترک سرزمـین خویش گردیدند؛ بهمئی ها آنـها را درون خاک خود پذیرفتند. بعد از ضمـیمـه شدن منطقه جایزان بهبهان بـه خاک بهمئی و مـهاجرت تعدادی از بهمئی ها بـه آن منطقه، شاخه هایی از همـین سادات نیز درون بخش جولکی درون جوار جاده بهبهان بـه رامـهرمز ساکن گردیدند.

آداب و رسوم: بهمئی ها نیز مانند تمام ایلات و طوایف کشور دارای آداب و رسوم خاصّ خود بوده اند. البته حتما توجه داشت کـه آداب و رسوم بهمئی ها بطور کل زیرشاخه ای از آداب و رسوم قوم لُر مـی باشد. درون واقع آداب و رسوم قوم لر درون کلیـات خود یکسان بوده و بیشتر درون جزئیـات دارای تفاوت هایی مـی باشند. بـه دلیل آنکه آداب و رسوم یکی از عناصر تشکیل دهنده فرهنگ مـی باشد؛ درون بخش فرهنگ ایل بهمئی بدان پرداخته خواهد شد.

تاریخ: بهمئی ها دارای تاریخ و گذشته ی خاص خود مـی باشند. بـه گفته پیران و بزرگان و نیز اشارات دکتر نادر افشار نادری، از زمانی کـه بهمئی درون واقع یک دَهه کوچک بنام دهه بهمن عالی بوده که تا وقتی کـه بتدریج نسل خویش را گسترش داده و طوایف و شاخه های دیگری را نیز درون کنار خود جای داده و کم کم هویت یک ایل را بخود گرفته است.

مجموعه طوایف ایل بهمئی درون طول تاریخ خویش مواجه با گرفتاری ها و مشکلات گوناگونی بوده اند و در حقیقت همـین خطرها و تهدیدات موجب مـی شد کـه بهمئی ها احساس نزدیکی و نیـاز بیشتری نسبت بـه یکدیگر داشته باشند و خود را جزوی از یک ساختار بزرگ تر بنام ایل بهمئی بدانند.

درس مـهّم و اساسی کـه تاریخ ایل بهمئی مـی تواند بـه نسل امروز بهمئی ارائه دهد همان همبستگی و یکپارچگی بهمئی ها درون مقابل سختی های زمانـه است. بعنوان مثال: وقتی کـه هیبت الله خان باوی حاکم کهگیلویـه درون زمان کریم خان زند بـه دست بهمئی ها کشته گردید؛ اگر اتحاد و یکپارچگی طوایف بهمئی نبود بـه احتمال بسیـار زیـاد بهمئی ها نیز همچون دیگر ایلات و طوایفی کـه در مواجه با این قبیل حوادث، پراکنده گردیده بودند؛ متفرق مـی شدند.

ساختار سیـاسی: خصلت اجتماعی انسان، بعلاوه نیـاز او بـه تعامل و همکاری و مقابله با خطرها و تهدیدها او را بـه سوی زندگی گروهی درون قالب ایل، طایفه و… سوق داد. از سوی دیگر جوامع انسانی به منظور حفظ و پیشبرد بهتر همبستگیِ خویش دست بـه ایجاد یک رهبری مـی زده اند. این رهبری حلقه ی اصلی همان پدیده ای هست که امروزه از آن با نام ساختار سیـاسی یـاد مـی شود.

ساختار سیـاسی جوامع و گروههای انسانی درون طول تاریخ اشکال مختلفی داشته است؛ که تا قبل از شکل گیری ساختارهای سیـاسی مبتنی بر رأی مردم، حکومت های مرکزی غالباً بر اساس حکومت شاهان استوار بوده اند. درون کشور ایران نیز خواستگاه بیشتر حکومت های پادشاهی از مـیان ایلات و طوایف کشور بوده است. درون واقع عشایر بخش مـهّمـی از نیروی رزمـی کشور بوده اند و به پشتوانـه همـین نیروی رزمـی حکومت را درون دست مـی گرفته اند.

ساختار ایلات و طوایف کشور درون زمانـهای گذشته بر اساس حاکمـیت رؤسایی بوده هست که بعدها خان نامـیده مـی شده اند. درون حقیقت کلمات ایل و خان هرکدام یک واژه تُرکی – مغولی مـی باشند کـه کاربرد آنـها بتدریج بعد از برپایی حکومت ایلخانان مغول درون ایران درون مـیان عشایر کشور رایج و مشـهور گردید.

در همـین راستا حتما گفت بنابه گفته پیران و بزرگان، درون ساختار سنتی ایل بهمئی، رؤسای بهمئی از مـیان طایفه نریمـیسا برخاسته اند و ملاک انتخاب آنان ظاهراً بر اساس دارا بودن سطحی از سواد، بینش و آگاهی جهت اداره امور عشایر بوده است. درون واقع بزرگان و آگاهان طایفه نریمـیسا غالباً ” مُلا ” نامـیده شده و جایگاه رئیس را درون مـیان بهمئی ها داشته اند. بعنوان مثال: مُلا قیصر اوّل و فرزندش مُلا علی شیر دو تن از روسای بهمئی درون زمان حکومت های محمود افغان، نادرشاه افشار و کریم خان زند بوده اند.

از کلام پیران و بزرگان مـی توان برداشت نمود کـه از زمان حکومت کریم خان زند بِبعد رؤسای طوایف بهمئی با عنوان ” خان ” مشـهور گردیده اند.

بنابه گفته دکتر نادر افشار نادری: خوانین ایل بهمئی بـه منزله ی پدر به منظور افراد طایفه یـا طوایف خود بـه شمار مـی رفته اند و در واقع عمو یـا عموزاده ی بزرگتر عشایر بهمئی بوده اند؛ چراکه نورالدین موسی (جد بزرگ طایفه نریمـیسا) از اولاد بهمن نیـای بزرگ بهمئی ها بوده است.

باید توجه داشت کـه از زمان برپایی دولت مرکزی درون دوره حکومت پهلوی اوّل، با اجرای سیـاست های خاصّ عشایری، رفته رفته عناصر و اجزای تشکیل دهنده هویت و فرهنگ ایلات و طوایف کشور دچار دگرگونی گردید. طبیعتاً ساختار سیـاسی آنـها نیز بعنوان یکی از عناصر هویتی دچار تغییرات مستمر شد که تا اینکه سرانجام با اجرای سیـاست اصلاحات ارضی درون سال ۱۳۴۱ روند حذف خوانین از ساختار سیـاسی عشایر کشور شدت بیشتری بخود گرفت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامـی نیز خوانین بطور کل از ساختار سیـاسی ایلات و طوایف کشور کنار رفتند. درون واقع مـی توان گفت درون حال حاضر با فراگیر شدن حکومت های مرکزی مبتنی بر انتخابات و رأی مردم درون مـیان کشورهای مختلف، سیستم های پادشاهی و همچنین حاکمـیت شیوخ و خوانین بیش از پیش رنگ باخته و جای خود را بـه نظامـهای سیـاسی انتخابات محور داده است. بهمئی دات کام تلاش خواهد نمود جهت شناخت بیشتر، درون آینده بـه بررسی ساختار سیـاسی ایل بهمئی درون گذشته بپردازد.

به هر حال هرچند درون قرن اخیر با شکل گیری دولت های مرکزی ملّی و گسترش روند شـهرنشینی نمای عناصر سنتی هویت ایلات و طوایف کشور کم رنگ تر گردیده است؛ امّا نسل امروز بهمئی مـی تواند با بهره گیری از اصول اساسی هویت سنتی خویش و تلفیق آن با عناصر هویت امروزی از بـه فراموشی سپرده شدن آن جلوگیری بعمل آورد.

فرهنگ ایل بهمئی:

فرهنگ و اجزای تشکیل دهنده ی آن، جزوی از هویت یک جامعه مـی باشد. مردم شناسان تعریف های گوناگونی درون بیـان مفهوم فرهنگ ارائه داده اند. تقریباً مـی توان گفت فرهنگ مجموعه پیچیده ای هست که دربرگیرنده آداب و رسوم، هنرها، اصول اخلاقی و هرگونـه توانایی دیگری هست که انسان بـه عنوان عضوی از جامعه بـه دست مـی آورد.

آداب و رسوم: آداب و رسوم هر جامعه مجموعه ای از رفتارهای گروهی از مردم هست که بـه دلیل اشتراکات گوناگون از جمله: سرزمـین، زبان، نژاد، تاریخ و … گرد هم آمده اند و به دلیل زیربنای فکری مشترک، از باورها و رفتاری مشترک پیروی مـی کنند. حتما گفت آداب و رسوم هر جامعه ای از حوزه های مختلفی تشکیل گردیده است. بهمئی ها نیز دارای آداب و رسوم خاصّ خود درون زمـینـه های گوناگون بوده اند. هرچند کـه هم اکنون با کم رنگ تر گردیدن عناصر هویتیِ ایلات و عشایر، نمود آداب و رسوم سنتی درون مـیان طوایف بهمئی نیز کم رنگ تر شده است، ولی بهمئی دات کام برایب شناختی کوتاه و مفید درون این حوزه، نگاهی گذرا بـه آداب و رسوم ایل بهمئی خواهد داشت.

بطور کل آداب و رسوم بهمئی ها را مـی توان درون چارچوب کلّی آداب و رسوم قوم لُر مورد بررسی قرار داده و آن را درون زمـینـه های: مراسمات شادی و عزا، ادبیـات و موسیقی، باورها، پوشاک، خوراک، بازی های محلی و های محلی تقسیم بندی نمود.

مراسمات شادی: شاید بتوان گفت معروفترین مراسم شادی درون مـیان هر جامعه ای مراسم ازدواج مـی باشد. ازدواج درون مـیان بهمئی ها دارای آداب و رسوم خاصّ خود مـی باشد. درون همـین راستا حتما گفت کـه خانم دکتر الویـا رسترپو (همسر مرحوم دکتر نادر افشار نادری) رساله دکترای خویش را با عنوان ازدواج درون ایل بهمئی بـه سال ۱۹۷۵ مـیلادی (۱۳۵۳ شمسی) درون دانشگاه پاریس فرانسه با نمره بسیـار خوب و همراه با تبریک هیئت داوران دفاع نمود. این رساله تحت عنوان کتاب زنان ایل بهمئی بـه سال ۱۳۸۷ توسط دکتر جلال الدین رفیع فر (عضو هیئت علمـی دانشگاه تهران) ترجمـه و منتشر گردیده است.

نا گفته پیداست کـه فرهنگ ایل بهمئی چنان حوزه بِکر و نابی بوده هست که تنـها یک حوزه کوچک از آن تبدیل بـه رساله ی دکترای یک پژوهشگر علوم احتماعی گردیده است. بـه هرحال بهمئی دات کام بـه دلیل گسترده بودن مباحث موجود درون این زمـینـه، درون پُست های جداگانـه بـه بررسی آداب و رسوم ازدواج درون مـیان ایل بهمئی خواهد پرداخت.

مراسمات عزا: همانگونـه کـه مراسم ازدواج بارزترین مراسم شادی درون مـیان بهمئی ها است، مراسم درگذشت افراد طایفه نیز مـهم ترین مراسم عزا درون مـیان طوایف بهمئی مـی باشد. درون گذشته وقتی فرد مـهّمـی از یک طایفه فوت مـی شده است، کل اعضای طایفه و یـا حتّی درون برخی از موارد اعضای طوایف دیگر نیز به منظور مراسم فاتحه خوانی بـه منزل فرد فوت شده مـی رفته اند. معمولاً از هر دهه، چند خانواده بهمراه یک یـا چند رأس دام (بعنوان نوعی همـیاری درون تأمـین مخارج مراسم) درون فاتحه خوانی حضور یـافته و دامـها را بـه صاحب عزا تحویل مـی دادند. سپس فاتحه داده و غذا را (معمولاً ناهار) مـی خوردند. اگر فاتحه دهندگان از راه دور آمده بودند، شب را نیز درون منزل صاحب عزا مـی ماندند و او هم از آنـها پذیرایی مـی کرده است. صاحب عزا که تا چهل روز پذیرایی و فاتحه خوانی داشته هست و هر وقت فاتحه دهندگان بر او وارد مـی شده اند برایشان غذا حاضر مـی کرده است.

امروزه مراسم فاتحه خوانی درون بین بهمئی ها دچار تغییرات زیـادی گشته هست و مراسم آن بسیـار مختصر گردیده، چنانچه بعضاً یک مراسم به منظور تشییع، یکی به منظور سه روزه و هفته و دیگری نیز به منظور چهلم برپا مـی شود. البته حتما اشاره کرد کـه بهمئی ها یک رسم بسیـار خوب را درون مراسمات فاتحه خوانیِ خویش هنوز تقریباً حفظ کرده اند. این رسم پسندیده همان پیشکش نمودن مبالغی پول بـه صاحب عزا هست که بـه واقع مـی تواند نوعی همـیاری و تعاون درون پرداخت هزینـه های صاحب عزا درون طول زمان برگزاری مراسم و یـا حتّی بعد از آن باشد.

ادبیـات و موسیقی: ادبیـات با تمام زیرمجموعه های آن همواره یکی از وسیله های مـهّم درون پویـایی و رشد فرهنگ هر جامعه ای بوده و مـی باشد. جنبه های بارزتر ادبیـات را درون مـیان بهمئی ها مـی توان درون اشعار بهمئی جستجو کرد. درون واقع ایلیـاتی بهمئی از طریق زبان شعر با انسانـها و حتّی طبیعت اطراف خویش ارتباط برقرار مـی کرده است. اشعار بهمئی علاوه بر نمایـاندن تعلقات و خواستهای دورنی فرد، وسیله ای به منظور پویـایی فرهنگ و حفظ لهجه بهمئی بوده و مـی باشد.

در یک تقسیم بندی ساده مـی توان شعر بهمئی را بـه ۴ دسته تقسیم کرد، شامل:

  • شعرهای مربوط بـه مراسم های شادی
  • شعرهای با مضامـین حماسی
  • یـاریـار
  • سرو
  • شعرهای مربوط بـه مراسم های شادی: شیر دوما و دِی بلال، دو نمونـه از اشعاری هستند کـه توسط مردان و یـا زنان درون مراسم شادی اعم از ازدواج و یـا جشن ها خوانده مـی شدند.

    شعرهای با مضامـین حماسی: مضمون اینگونـه شعرها درون بیـان وصف شجاعت ها، رشادت ها و مقام رفیع سلحشوران ایل بوده است. بعنوان مثال از جمله ی موضوعات این اشعار مـی توان بـه وقایع سالهای ۱۳۰۳ و ۱۳۱۶ درون خصوص لشکرکشی ارتش بـه منطقه بهمئی احمدی گرمسیر و بهمئی علاءالدینی اشاره کرد. درون ادامـه برخی از اشعار دو واقعه فوق ذکر مـی گردند:

    شاه حِسَین سَر نادر، سِویلَ تاو دا **** اعلام کِ وَ پهلوی، شیر هم جِواو دا

    پهلوی بی دینیِ، باش ایکُنُم جنگ **** لشکری نابود کِردُم، افسر و سرهنگ

    توپ زرد خارِجَه، ایران گِراوِش **** دیدِمِش وا گُل مَحمَد، هِی کِ خراوِش

    یـاریـار: فاخرترین بخش درون بین اشعار ایلیـاتی بهمئی، یـاریـار بوده است. یـاریـار داستان فراق و غم هجران را بیـان مـی کند؛ این دوری جانسوز مـی تواند دوری از یک معشوق زمـینی و یـا هم ترک طبیعتِ ییلاق و قشلاق درون زمان کوچ باشد.

    سرو: اشعار سوزناکی هست که درون هنگام فوت عزیزان و در مراسم عزای آنـها خوانده مـی شده است.

    هرچند امروزه با نمایی کم رنگ تر مـی توان جایگاه دِی بلال ها، اشعار حماسی، یـاریـارها و سروها را درون بین بهمئی ها مشاهده نمود؛ امّا تهدیداتی نیز این مـیراث باارزش را تهدید مـی نماید. بعنوان مثال هم اکنون درون مراسم های ازدواج بیشتر از اشعار لُری کهگیلویـه (دهدشت)، مَمَسنی و… استفاده مـی گردد و طبیعتاً شعرهای مذکور نیز با همان لهجه دهدشتی و یـا ممسنی خوانده مـی شوند.

    در همـین رابطه مـی توان گفت دکتر نادر افشار نادری درون مُستند باارزش بلوط کـه در سال ۱۳۴۷ درون خاک بهمئی تهیـه گردیده هست بخوبی یکی از مراسم های ازدواج درون مـیان بهمئی ها را همراه با تمام اجزای آن از جمله ساز و دُهُل، محلی و سوارکاری بـه تصویر کشیده است.

    با توجه بـه موارد گفته شده، بر نسل امروز بهمئی هست که بر پویـایی و حفظ دِی بلال ها، یـاریـارها و سروها بعنوان یکی از عناصر فرهنگ گذشتگان، پافشاری نماید و در این مـیان نقش افرادی کـه دستی درون شعر، ادبیـات و خوانندگی دارا مـی باشند بسیـار تأثیرگذار و مـهّم مـی باشد. بعنوان مثال: شاید کمتر فردی درون بهمئی باشد کـه یـاریـارهای مرتضی دستپاک را نشنیده باشد. شاید دهها و یـا صدها مرتضی دستپاک درون مـیان بهمئی ها باشد امّا فرصت بروز و ظهور را پیدا نکرده باشند.

    به هر سوی درون این زمـینـه نباید منتظر اقدام دستگاههای دولتی ماند بلکه حتما با حرکتهای خودجوش مردمـی کار را بـه پیش برد و همانگونـه کـه پیشتر نیز گفته شد درون این مـیان نقش افرادی کـه در ادبیـات، شعر و خوانندگی توانایی و استعداد دارند، بسیـار مـهّم و برجسته مـی باشد.

    باورها: بهمئی ها گستره وسیعی از باورها را درون مـیان خود داشته اند. حقیقتاً پرداختن بـه تمام این باروها از حوصله این مجال خارج هست چنانچه بهمئی دات کام درون این پُست تنـها بـه بررسی کوتاه و گذرای گوشـه ای از عناصر فرهنگ ایل بهمئی مـی پردازد. خانم دکتر الویـا رسترپو درون کتاب زنان ایل بهمئی درباره بیـان گوشـه ای از این باورها درون مـیان بهمئی ها مـی نویسد:

    در روز تولد نوزاد، مادر سنگ های کوچک (از جمله مُهر فَهم) و نظر قربانی های دیگر را کـه در طول بارداری با خود داشته هست برداشته و به قنداق نوزاد مـی دوزد. موقعی کـه مادر، دو فرزند درون سنین پایین دارد، اشیـای فوق را کـه در زمان تولد فرزند اولش بـه قنداق او دوخته بود جدا کرده و به جای آن یک تکه کوچک پارچه بـه صورت دگمـه کـه به تکه پارچه ای دوخته شده  و یـا بـه یک بند متصل هست را بـه کمربند او وصل مـی کند و در این هنگام سنگ های کوچک را بـه نوزاد جدید مـی دهند. بـه نظر مـی رسد این رسم درون باور آنـها بـه این معنی هست که قدرت سنگ ها بیشتر از آن تک کوچک هست و بهتر هست همراه بچه ای باشد کـه ضعیف تر است.

    دکتر رسترپو اضافه مـی نماید: تمامـی بچه ها حداقل که تا دو سالگی از این نوع طلسم ها دارند؛ چیزی کـه مربوط مـی شود بـه دوره ی زمانی ای کـه بیشترین مرگ و مـیر درون بین بچه ها وجود دارد.

    پوشاک: هنری لایـارد دیپلمات انگلیسی درون سفرنامـه اش درباره خلیل خان بهمئی مـی نویسد: خلیل خان مردی بلند قامت و تا اندازه ای خوش قیـافه بـه نظر مـی رسید ولی هیئتی خشن داشت. سر که تا پا مسلح بود و کلاه لُری بـه سر داشت و چوخای پشمـی بر لباسش پوشیده بود. همانگونـه کـه بیـان لایـارد نیز آشکار هست بهمئی ها همچون دیگر لُرها، همواره کلاه و چوخا را بعنوان دو عنصر اساسی درون پوشش خویش داشته اند.

    دکتر علی بلوکباشی درون مقاله معروف ایل بهمئی – منتشر شده بـه سال ۱۳۴۴ درون نشریـه هنر و مردم- درباره پوشاک مردان بهمئی مـی نویسد: پوشاک قدیمـی مردان بهمئی  جومَه (پیراهن یقه طوقی)، تنبان، دَلگ، شال کمر، جوقا، کلاه نمدی و گیوه ملکی بود، ولی اکنون بیشتر آنـها بویژه جوانانشان جامـه های کهن ایلی را کنار گذاشته و جامـه های شـهری و روستایی مـی پوشند.

    دکتر بلوکباشی درون ادامـه اشاره مـی نماید: پارچه جومـه مردان از متقال یـا چلوار سفید هست و دوختش ساده. یقه اش طوق دارد و جلوی آن از یقه که تا زیر چاک. سر چاک درون زیر گلو با دو بند گره مـی خورد. آستین های آن بلند و مُچدار هست و پاره ای هم بی مُچ. پارچه تنبانی از دبیت یـا متقال مشکی است. پاچه شلوار تَنگ و تنوره ای هست (برخلاف شلوارهای دبیت بختیـاری کـه بطور راسته و گشاد هستند)، کمرش لیفه ای و بندی. دَلگ از پارچه های گُلدار دوخته مـی شود. دوخت و ریخت آن مانند آرخالق و رَادی مردان قدیم تهرانی است. پنج که تا هفت متر چلوار یـا متقال سفید و گاهی دبیت قهوه یی سوخته یـا سبز، شالی هست که بهمئی بـه کمر و روی دلگ مـی بندد. برخی از طایفه سادات شال سبز مـی بندند. جوقا عبای نازکِ خاکی رنگی هست که درون بهبهان بافته مـی شود. بهمئی ها جوقا را بیشتر درون هنگام جنگ و ستیز مـی پوشیدند. کلاه آنـها نمدی هست و بیشتر قهوه یی رنگ و کفششان گیوه ملکی.

    در تکمـیل نمودن بیـان دکتر بلوکباشی مـی توان گفت کلاه مردان بهمئی بـه گفته پیران و بزرگان، دو نوع بوده است؛ یکی کلاه رسمـی و دیگری شب کلاه نام داشته و بیشتر درون شـهر بهبهان و توسط بافندگان بهبهانی تهیـه مـی شده است. کلاه رسمـی و همچنین شب کلاه از جنس نَمَد و اغلب قهوه ای و گاهی نیز خاکی رنگ و به ارتفاع حدوداً ۱۵ سانتی متر بوده است. برخلاف کلاه بختیـاری کـه سقف کلاه حالت قائم بر بدنـه دارد، کلاه رسمـی بهمئی دارای شیب کمـی از داخل بـه بیرون بوده بنحوی کـه تفاوت آن را با کلاه بختیـاری مـی توان تشخیص داد. شب کلاه نیز کـه تقریباً درون تمام ایلات لر بزرگ مشترک بوده دارای شیب منحنی طوری از بدنـه کلاه بـه سمت سقف کلاه است. مردان بهمئی همچنین معمولاً پیژامـه ای نازک و راه راه با زمـینـه های روشن (کِرِم و آبی روشن) را بعنوان تمبون راحتی مـی پوشیدند.

    دکتر بلوکباشی اضافه مـی نماید: پوشاک کنونی (سال ۱۳۴۴) بیشتر بهمئی ها کُت و شلوار هست و پیراهن یقه دار بازاری و کفش چرمـی. زمستانـها هم پالتو و پلور. برخی از مردان هم جامـه ی قدیمـی را با جامـه شـهری روستایی درآمـیخته اند و چند تکه از آن را با چند تکه از این با هم مـی پوشند.

    همانگونـه کـه در عگرفته شده توسط گروه دکتر نادر افشار نادری درون سال ۱۳۴۷ پیدا است؛ یک جوان بهمئی درون مراسم سنتیِ چوب بازی درون یک جشن ازدواج، بخشی از پوشاک سنتی را با پوشاک شـهریِ آنروزها درون هم آمـیخته است. بدین صورت کـه شب کلاه بر سر و چوغای پشمـی بر تن را با پیراهن و شلوار ساده شـهری بـه رنگ سفید و سیـاه درهم آمـیخته است.

    دکتر بلوکباشی همچنین درباره پوشاک زنان ایل بهمئی اضافه مـی نمایند: پوشاک زنان بهمئی جومَه، تُمبون، چادر یـا روسری، دستمال سر، دَلگ (آرخالق نیم تنـه)، مِینا و گیوَه است. هر زن دو یـا سه تمبون مـی پوشد. تمبون از پارچه های گُلدار دوخته مـی شود. تمبون رو از پارچه ابریشمـی و تمبون های زیر هریک از چیتِ گُل و بوته دار است. دوختن تمبون ساده هست و هنگام پوشیدن درون پای زنان پُف مـی کند و پُرچین مـی شود.

    پیراهن زنان دوختی ساده دارد و پارچه اش از ابریشم گل و بوته دار است. بالاتنـه و دامن پیراهن یکسر و راسته هست و بلندی آن که تا یک وجب زیر زانو مـی رسد. دو پهلوی دامن از کمرگاه که تا پایین چاک دارد. آستین پیراهن سه ربعی هست و مُچدار و با تکمـه ایی بسته مـی شود. چادر زنان از شش که تا هفت متر پارچه توری نَقده دار یـا چیت گُلدار است. پارچه چادر بیشتر از پارچه های تیره و مشکی انتخاب مـی شود. چادر را به منظور رفتن بـه مـیهمانی و عروسی و سوگواری سر مـی کنند. مِینا سه متر پارجه ابریشمـی نازک و لطیفِ گُلدار است. مـینا را بـه گونـه ای بر سر مـی بندند کـه همـه آنـها را بپوشاند. دستمال سر دستمالی هست چهارگوش و بزرگ و از تافته یزدی. زمـینـه دستمال سر مشکی و راه راه هست و کناره آن حاشیـه دار. این دستمال را مانند لچک مـی کنند و بعد بصورت نواری پهن درمـی آورند و مـیان آنرا بـه پیشانی مـی گذارند و دو سرش را درون پشت سر گره مـی زنند.رویـه کلاه زنانـه از مخمل گلی یـا آبی هست و آسترش از چیت گُلدار. روی دوره کلاه را با منجق و نگین های رنگارنگ گل و بوته نشان مـی کنند. این گونـه کلاه ویژه زنان خانواده های خانـها است. کلاه زنان معمولی بهمئی بجای منجوق و نگین، پولک های حلبی دارد. دلگ زنان بهمئی نیم تنـه ای هست جلو باز کـه رویـه آن از مخمل سرخ یـا سیـاه یـا سبز و آستر آن از چیت گلدار انتخاب مـی شود. آستین های دلگ، بلند و چاک دار مـی باشد و چاک آن از سر مُچ که تا به زیر آرنج مـی رسد. دور مچ آستین دلگ و لبه ی پایین و دو لبه ی جلوی آن منجوق دوزی و نگین دوزی مـی شود. پاپوش زنان گیوه مَلِکی هست که درون بهبهان دوخته مـی شود.

    دکتر بلوکباشی درباره نحوه آرایش زنان ایل بهمئی و زیورآلات مورد استفاده آنان اشاره مـی نماید: زنان بهمئی بسیـار ساده و طبیعی آرایش مـی کنند. گیسوان را بلند نگاه مـی دارند و تارکشان را از مـیان سر باز مـی کنند. چهره را هیچگاه بَزَک نمـی کنند و فقط درون هنگام رفتن بـه عروسی حنا بـه دست و پایشان مـی بندند. زیورهای آنان گوشواره، خالَک، زِرنا (گلوبند)، با زُلفی (زیوری طلایی یـا نقره ای کـه از موی روی بناگوش مـی آویزند) و انگشتری است.

    خوراک: دکتر نادر افشار نادری درون جزوه مونوگرافی ایل بهمئی منتشر شده بـه سال ۱۳۴۷ مـی نویسد: اقوام مختلف درون زمانـهای مختلف بسته بـه موقعیت طبیعی و منابع منطقه خویش، بـه وسایل مختلف غذای خود را تأمـین مـی کرده اند کـه مردم شناسان بـه ترتیب زمان، چگونگی تأمـین غذا را طبقه بندی کرده اند:

    • جمع آوری مـیوه های وحشی و علف های خوراکی و بعضی حشرات: عشایر بهمئی به منظور تأمـین خوراک خود هر پنج طریقه را بـه کار مـی بندند. مـیوه های وحشی مانند تمشک، گلابی، سنجد و پسته کوهی را جمع مـی کنند و مـی خورند. یک نوع علف کـه آن را توله مـی گویند (پنیرک) درون منطقه فراوان است؛ توله را آب پز کرده و با کَلک (نان پخته شده از آرد بلوط) مصرف مـی کنند. کنگر و قارچ نیز درون سردسیر و سرحد زیـاد هست که مورد استفاده عشایر قرار مـی گیرد. سالهایی کـه ملخ بـه زراعت آنـها حمله مـی کند، شبانـه ملخ ها را درون گونی جمع کرده مـی پزند و روزهای متمادی، ملخ، خوراک لذیذ آنـهاست. از همـه اینـها مـهّم تر بلوط است. بیش از نیمـی از سرزمـین بهمئی پوشیده از درختان بلوط مـی باشد. آنـها کـه کمتر گندم کِشت مـی کنند بیشتر نان بلوط مـی خورند.
    • شکار: بز کوهی درون تمام منطقه بـه حد وفور وجود دارد.کبک نیز درون منطقه بهمئی فراوان است.
    • صید ماهی: صید ماهی نیز از رود عظیم علاء و رود اسپید معمول است.
    • گله داری: دامداری و گله داری اساس اقتصاد عشایر بهمئی است. بهمئی دات کام درون یک پُست جداگانـه بـه موضوع دامداری درون مـیان بهمئی ها خواهد پرداخت؛ هرچند کـه امروزه اثر گسترده ای از دامداری همچون گذشته درون مـیان بهمئی ها وجود ندارد.
    • زراعت: عشایر بهمئی از قدیم الایـام زراعت گندم، جو و برنج مـی کرده اند ولی بعد از اجرای قانون اصلاحات ارضی (در سال ۱۳۴۱)، زمـین های زیر کِشت توسعه یـافته است. زراعت گندم آنـها ۹۰% دیم است.

    دکتر افشار نادری درباره کاربرد شیوه های فوق درون مـیان بهمئی درون حدود سالهای ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷، اشاره مـی کنند: از این پنج طریقه تأمـین غذا ، شکار و صید ماهی محدود مـی شود بـه معدودی. درون سالهای اخیر کـه چندین بار عشایر خلع سلاح شدند دیگر همـه تفنگ ندارد کـه بتواند شکار برود. صید ماهی نیز طبیعتاً منحصر هست به آن عده عشایر کـه مدتی از سال را درون کنار رودخانـه ها بـه سر مـی برند.

    از طرف دیگر، دامداری نیز سرمایـه مـی خواهد و با اینکه تعداد و بز درون منطقه بهمئی بیش از نیم مـیلیون رأس است، درون حدود نیمـی از آن متعلق بـه پیله وران بهبهانی هست و نیم دیگر نیز بـه تساوی بین خانوارها تقسیم نشده است. چه بسا خانوارهایی کـه بیش از دو یـا سه رأس ندارند. بـه هر حال طریق اوّل و پنجم، یعنی جمع آوری و کشاورزی درون تمام منطقه عمومـیت دارد. البته حتما گفت کـه علاوه بر جمع آوری و کشاورزی، عموم بهمئی ها غالباً تعدادی مرغ و خروس را نیز درون حد و اندازه ی مصرف خویش نگهداری مـی نموده اند.

    دکتر علی بلوکباشی نیز اطلاعات مفیدی را درباره خوراکهای مورد استفاده درون مـیان بهمئی ها ارائه داده است؛ آنجا کـه مـی نویسد: همگانی ترین نان خورشـهای بهمئی، شیربرنج، دُووا (آش دوغ)، ریچال (برانی)، کلّه جوش، کَلگِ گوشت، لیوی، هُرَّ و گیوینَه مـی باشد. زنان درون ایل بهمئی پخت نان را بـه عهده دارند و نانپز هر خانواده و سیـاه چادر زنان همان سیـاه چادر و خانواده اند مگر درون خانواده های خانـها و خانزادگان کـه نان آنـها را زنان خدمتکار مـی پزند. تنور نان پزی بهمئی ساده هست و آن چاله یی هست که درون چادر یـا کپر یـا تو کنده شده. دور تنور سه پارچه سنگ مـی چینند که تا ساج نان را روی آن بگذارند. این سنگها را کُچُک مـی نامند. ابزار کار نان پزان تَوَک، تیر، تاوَ و سفرَه است. توک تخته یی هست تخت و هموار و پایـه دار کـه چانـه خمـیر را روی آن باز و تُنُک مـی کنند. تیر، نورد یـا وردنـه نان پزان است. زنان با تیر چانـه خمـیر را تنازک مـی کنند. تاوَ همان تاوه یـا ساج هست که نانـها روی آن سرخ و پخته مـی شود. سفره، دستبافی هست از پشم یـا موی بز کـه چانـه های خمـیر روی آن چیده مـی شود.

    نانـهای بهمئی از آرد گندم و آرد بلوط است. نامـی ترین و همگانی ترین آنـها نان تیری، بَلبَل، تَبدون، کَلگ و بَرکو است.

  • نان تیری نانی هست گرد و بسیـار نازک و خشک و مانند نان لواش تهرانی.
  • بَلبَل نانی هست گرد و سِتَبرتَر از نان تیری.
  • تَبدون یـا تافتون نانی گرد و کلفت است. روی تبدون را بعد از پخته شدن روغن سرخ شده مـی مالند و شکر مـی پاشند.
  • کَلگ نانی هست که از آرد بلوط پخته مـی شود و رنگش تیره و سیـاه است.
  • بَرکو، نانی هست گرد، کوچتبر و تُرد کـه روی آن را روغن و یـا عسل مـی مالند.
  • به هر حال هرچند امروزه با گسترش زندگی شـهرنشینی، انواع غذای رنگارنگ درون فرهنگ غذایی ما وارد شده است؛ امّا حقیقتاً مـی توان گفت به منظور بهمئی هنوز هم طعم نان تیری، کلگ و بَرکو و … از هر غذایی دلنشین تر هست چراکه گوشـه ایی از فرهنگ و هویت بهمئی هست و طبیعتاً انسان نسبت بـه عناصر تشکیل دهنده هویت و فرهنگ خویش، احساس علاقه مـی نماید.

    بازیـهای محلی: کودکان و نوجوانان بهمئی درون زمانـهای گذشته بازیـهایی را انجام مـی دادند کـه عموماً علاوه بر ایجاد حس طراوت و شادابی، تحرک و فعالیت جسمـی، موجب ایجاد حس همبستگی درون مـیان آنـها نیز مـی شده است؛ چراکه بیشتر این بازیـهای بصورت دو یـا چند نفره انجام مـی شده است. از جمله این بازیـها مـی توان به: کِل کِلَ بَرد، چو کِلی، گرنا، گُل بازی، پِشکِلَه غار، هارهارونَکی، دوز، و … اشاره نمود.

    های محلی: مجموعه آداب و رسومـی مـی باشند کـه عموماً درون مراسم ازدواج اجرا مـی گردند. های محلی بهمئی، همان های محلیِ دیگر ایلات و طوایف کهگیلویـه و بطور کلّی های رایج درون مـیان قوم لُر هست که عموماً با نام چوب بازی، دَسمال بازی و چوپی شناخته مـی شوند.

    هنرها: مـی توان گفت هنرِ هر قوم بیـان گر ذوق و علاقه و خلاقیت افراد آن درون پاسخ بـه نیـازهای مادی و معنوی خویش است. مـهّم ترین هنرها درون مـیان قوم لُر، هنرهایِ دستیِ زنانِ لُر مـی باشد کـه تقریباً بـه یک شکل درون مـیان طوایف لُر بزرگ و لُر کوچک وجود دارند. ایل بهمئی نیز بعنوان شاخه ای از ایلات و طوایف لر بزرگ، موارد مشخصی از هنرهای دستی را درون مـیان دستان پُرمِهر و توانای زنان خویش داشته است. دکتر علی بلوکباشی درون مقاله ایل بهمئی (منتشر شده بـه سال ۱۳۴۴) درون این رابطه مـی نویسد: هنرهای دستی زنان بهمئی، قالی، بهون، جوراب، شَلِ، خور، خُرج، جوال، بَنِ، گبه، جاجیم و وَریس هست که پاره ایی از آنـها بـه نقش های ساده طبیعت نگارین شده.

    شله از موی بز بافته مـی شود و خور از پشم . تار خرج از موی بز و پودش از پشم است. بنـه تور بافته شده یی هست مخصوص بردن خوشـه های گندم.

    صنایع دستی مورد اشاره درون واقع تلاش و هنرنمایی زنان ایل بهمئی درون پاسخ بـه نیـازهای روزمره زندگی خویش بوده است. زنان بهمئی همواره آثار هنری خود را با مضامـین طبیعی همراه مـی کرده اند کـه این خود نشانگر پیوند نزدیک روح ایلیـاتی با سرزمـین مادری و دلبستگی های وی نسبت بـه طبیعت اطراف خویش بوده است. بعنوان مثال: یکی از عناصر طبیعت کـه همواره درون صنایع دستی زنان بهمئی جلوه گر بوده؛ پرنده زیبای کبک مـی باشد. کبک یـا همان کُوگ درون فرهنگ بهمئی جایگاه خاصی داشته است. از زیبایی ظاهری آن کـه همواره مورد توجه عشایر بوده، از آواز دل نوازش کـه همـیشـه نوعی احساس دل انگیز را بهمراه داشته و تا گوشت مغذی و مقوی آن کـه یکی از منابع غذایی ایلیـاتی ها بوده است.

    به هر حال هرچند امروزه با کم رنگ تر شدن هویت و فرهنگ ایلیـاتی، دیگر اثر گسترده ایی از بکارگیری هنرهای دستی درون مـیان زنان بهمئی بـه چشم نمـی خورد، امّا نسل امروز بهمئی مـی تواند درون جنبه هایی خاصّ، مـیان هنرهای سنتیِ خویش با فرهنگ امروزی انسان شـهرنشین یک نوع مثبت از درهم آمـیختگی را ایجاد نماید. مثلاً: تهیـه عروسک هایی با پوشش لباس لُری و یـا بالشت های لُری کـه با صرف کمترین هزینـه و وقت توسط برخی از زنان انجام مـی گیرد؛ خود مـی تواند یک حرکت باارزش درون جهت حفظ، پویـایی و انتقال گوشـه هایی از فرهنگ گذشتگان بـه نسل آینده باشد.

    اصول اخلاقی: اخلاقیـات عموم ایلات و طوایف لُر و بویژه بهمئی ها را درون چند حوزه بارز مـی توان تقسیم بندی نمود:

    صفا و صمـیمـیت: دکتر نادر افشار نادری درون جزوه مونوگرافی ایل بهمئی (منتشر شده بـه سال ۱۳۴۷) درباره سطولانی مدّت خویش درون مـیان بهمئی ها مـی نویسد: عشایر [بهمئی] با ما باصفا بودند و ما هم با آنـها بی ریـا بودیم. درون واقع هنگام برگشت، نـه ما از آنـها دل مـی کندیم و نـه آنـها از ما. از صفا و صمـیمـیت عشایر [بهمئی] داستان ها درون دل ما باقی است. بارون دوبد روسی نیز درون سفرنامـه اش بـه صفا و صمـیمـیت لُرها اشاره کرده است؛ آنجا کـه مـی گوید:  تا آنجا کـه به من مربوط هست منصفانـه حتما بگویم هیچ دلیلی به منظور شکایت از لُرها ندارم. درون واقع با وجودی کـه به عنوان دزد و راهزن مشـهورند امّا من همـیشـه از مـهمان نوازی آنـها قدرشناسی مـی کنم زیرا مرا درون کنار اجاق خود با مـهربانی و شفقت پذیرفتند. خصلتی کـه چهره آن درون اروپا بـه دلیل زرق و برق زندگی و فخر تمدن بسیـار محو شده است.

    صداقت: ایلیـاتی بهمئی همواره صداقت را بعنوان یکی از صفات بارز انسانی با خود همراه داشته است. عموماً عشایر لُر و بویژه بهمئی ها بـه صداقت و رُک بودن درون رفتار و گفتار شُهره بوده اند. مـی توان گفت هنی با طبیعت و زندگی درون فضای بِکر کوهستان ها و به تبع آن دوری از فضای پر از حیله و نیرنگِ شـهرها، درون این زمـینـه بی تأثیر نبوده است. صداقت همان صفت پسندیده ای هست که بعضاً از آن با عنوان ساده لوحی نام مـی شود و برعآن، دو رویی و نیرنگ نیز همان صفات ناپسندی هستند کـه متأسفانـه برخی از افراد از آن با نام زَرنگی یـاد مـی کنند.

    شجاعت: عموم ایلات و طوایف لُر بـه شجاعت معروف بوده اند. چنانچه درون طول تاریخ، عشایر لُر همواره یکی از ارکان مـهّم نیروی نظامـی کشور بوده اند. درون این مـیان، بهمئی ها از نظر شجاعت و سلحشوری یکی از بارزترین ایلات لُر بزرگ بوده اند چنانچه مـیرزا حسن فسایی درون کتاب فارسنامـه ناصری (نوشته شده درون حدود ۱۵۰ سال پیش) درباره شجاعت و جنگاوری در  نزد بهمئی ها مـی نویسد: ۱۰ تفنگ چی بهمئی را با ۱۰۰ تفنگ چی بختیـاری برابر گرفته اند. شجاعت و دلیر بودن درون نزد لُرها صفت پسندیده ای بوده کـه در برخی از مواقع با عنوان وحشی گری نیز از آن یـاد مـی شده است.

    سادگی: روح ایلیـاتی یعنی ذات ساده و بی تَکلُف. درون واقع، یکی از نتایجی کـه زندگی بر مبنای کوچ و دامداری مـی توانست به منظور انسان بـه ارمغان آورد، همانا سادگی درون شیوه زندگی بوده است.

    مـهمان نوازی: بهمئی ها و لُرها همانند عموم ایرانی ها، مردمـی مـهمان نواز و خونگرم بوده اند. بارون دوبد روسی و دکتر نادر افشار نادری نیز درون آثار خود بـه این موضوع اشاره کرده اند.

    حال کـه یک بررسی کوتاه و مفید درباره عناصر فرهنگ ایل بهمئی ارائه گردید، لازم هست به خروجی شاخصه های فرهنگی بهمئی و بویژه اصول اخلاقی رایج درون مـیان آنـها درون نوع ارتباطات آنان اشاره کرد. یکی از عرصه های مـهّم نمود فرهنگ هر گروه و جامعه ای، مبحث ارتباطات مـی باشد. اصولاً انسان همواره درون ارتباط با طبیعت و محیط اطراف خویش و همچنین انسانـهای دیگر مـی باشد. به منظور شناخت بهتر، روابط موجود درون مـیان بهمئی ها را مـی  توان بـه سه دسته تقسیم نمود:

    • رابطه فرد با طبیعت
    • رابطه فرد با خانواده
    • رابطه فرد با افراد ایل

    رابطه فرد با طبیعت: رابطه فرد ایلیـاتی با محیط اطراف خود، همانا طبیعت بِکر و زیبایی کـه خداوند ارزانی داشته، داستان شیرینی دارد. ایلیـاتی بهمئی از موهبت های خدادادی بهره مـی بُرد ولی همچون انسان مُدرن امروزی حریصانـه بـه آن حمله نمـی کرد و کمر بـه نابودی آن نمـی بَست. گواه این امر نیز خود طبیعت هست که هیچ گاه درون ساختارهای ایلیـاتی، آسیب های سالهای اخیر خود را ندید و همواره یک رابطه متقابل و گویی توأم با احترام مـیان انسان و طبیعت برقرار بوده است.

    مـهم ترین استفاده ای کـه ایلیـاتی بهمئی از طبیعت اطراف خود مـی بُرد، درون رابطه با اساس زندگی او یعنی  دامداری و پرورش دام بود. دامـها بر روی مراتع طبیعی پرورش داده مـی شدند، این کار بر روی ارتفاعات کوهستانی درون فصل تابستان و دشت های پَست درون فصل زمستان انجام مـی گرفت. دامپروری نقش مـهمـی را درون بهره برداری از مراتع و ارزش بـه آن ایفا مـی کرد. همزمان با استفاده ای کـه ایلیـاتی ها از مراتع مـی بردند، سعی درون حفظ این منابع خدادادی هم داشته اند بـه این گونـه کـه پس از مدتی از منطقه ای بـه منطقه ی دیگر کوچ مـی د که تا هم بـه مراتع جدید و تازه دست یـابند و هم مراتع قبلی فرصت بازسازی خود را بـه دست آورند.

    دامـها بـه مراتع وابسته بودند و ایلیـاتی های بهمئی نیز بـه دامـها. درون واقع تمام فراورده های دام قابل استفاده بود؛ از شیر و مشتقات آن گرفته که تا گوشت، پوست، مو و حتّی شاخ و کود دام هم استفاده و فایده خود را داشته است. از جمله مـهّم ترین فراورده های دامـی نزد ایلیـاتی بهمئی مـی توان بـه بُهون اشاره کرد؛ بهون یـا همان سیـاه چادر درون واقع مسکن و سرپناه عشایر بهمئی بوده است. مجموعه چند بهون درون کنار یکدیگر یک مال را تشکیل مـی داده و مال هم بَسان یک واحد اجتماعی و اقتصادیِ مبتنی بر همکاری و همـیاری درون نظام دامداری، اساس معیشت بهمئی ها را استوار مـی کرده است.

    در کنار دامداری، بهمئی ها گندم و جو را درون مقیـاس کم و اغلب بـه شکل دیم هم مـی کاشتند، امّا مقدار آن بـه اندازه مصرف خودشان بود و نـه بیشتر. چراکه خاک بخش زیـادی از سرزمـین بهمئی بـه دلیل کوهستانی بودن امکان کشت و کار را بصورت گسترده نداشته است

    استفاده دیگری کـه ایلیـاتی بهمئی از طبیعت اطراف خود مـی بُرد، ارزش غذایی جانداران وحشی از جمله بز و قوچ کوهی (شِکال)  کـه به وفور یـافت مـی شده، همچنین شکار کُوْگ (کبک) و تِهی (تیـهو) هم منابع آسان تر تأمـین گوشت بوده است. صید ماهی را هم مـی توان بـه موارد ذکر شده افزود، مخصوصاً درون رودخانـه علاء رایج تر بوده است. ایلیـاتی بهمئی گرچه از این جانداران استفاده غذایی مـی کرده هست امّا درون کنار آن انصاف و عدالت را هم مد نظر قرار مـی داده، چنانچه درون فصل تولیدمثل و تخم گذاری، از شکار صرف نظر مـی کرده است. منبع دیگر، مـیوه های وحشی و جنگلی هست و خود دارای طیف گوناگونی بوده اند. برخی از آنـها شامل: بلوط، تمشک، گلابی وحشی، پسته کوهی، سنجد، بادام کوهی، بَن،کنگر، قارچ، تولَه و … مـی باشد. درون کنار این مـیوه ها گیـاهان مختلفی قرار داشته اند کـه اغلب علاوه بر مصرف غذایی، استفاده دارویی هم داشته اند.

    خاک بهمئی مخصوصاً درون مناطق سردسیری و معتدل تر دارای جنگل های وسیع بلوط بوده است. بلوط منبع غذایی عمده درون مـیان عشایر بهمئی بوده چنانچه کَلگ؛ همان نان پخته شده از آرد بلوط هست و معمولاً همراه با ماست و حتّی کله پاچه مصرف مـی شده و بسیـار مغذی است.

    چکیده گفتار بالا را مـی توان فرهنگ تعادل درون روابط متقابل فرد با محیط اطراف خود بیـان کرد، امری کـه انسان مدرن امروزی با لجام گسیختگی آن را زیر پا گذاشته و با حرص و طمع فراوان درون پی تأمـین نیـازهای خود از طبیعت و محیط پیرامون خویش است، بـه گونـه ای کـه هم اکنون طبیعت بیشترین آسیب را از نظامـهای انسانی بـه خود دیده است.

    رابطه فرد با خانواده: دکتر نادر افشار نادری درون این رابطه اشاره مـی نماید: خانواده کوچک ترین واحد اجتماعی هر جامعه است. درون ساختار ایلیـاتی، بیشتر شاهد خانواده از نوع خانواده هسته ای؛ متشکل از زن و مرد (غالباً پدر و مادر) و تعدادی فرزند درون کنار آنان هستیم و ممکن هست مادر بزرگ پدری و عمو یـا ای کـه ازدواج نکرده باشد را هم شامل شود. بر خلاف آن چیزی کـه ممکن هست تصور شود، نقش زن درون خانواده عشایری یک جایگاه بلندمرتبه مـی باشد و تقریباً هیچ مردی بدون زن قادر بـه حفظ خانواده خود نبوده است. همـین امر بـه زن نوعی استقلال نسبی درون خور توجه مـی داده و زنان ایلیـاتی مـی توانسته اند درون برخی از عرصه ها اظهار نظر نمایند.

    دکتر افشار نادری درون خانواده ایلیـاتیِ بهمئی نوعی تقسیم کار را برمـی شمارد و در این مـیان  نقش اساسی را جهت حفظ بنیـان خانواده بـه زن اختصاص مـی دهد. وی وظایف زن، مرد و فرزندان را درون خانواده ایلیـاتی بهمئی چنین ارائه نموده است:

    وظایف زنان:

    • پخت نان
    • بچه داری
    • کوبیدن برنج
    • تهیـه آرد بلوط
    • دوختن لباس بچه ها
    • دوشیدن شیر دامـها
    • تهیـه چای ناهار و شام
    • حمل آب از چشمـه که تا بهون
    • مواظبت از بره ها و بزغاله ها
    • تهیـه مَشک دوغ، آب و روغن
    • شانـه زدن پشم و مو، ریسیدن نخ
    • جمع آوری هیزم از جنگل و مراتع
    • بافتن بهون، گلیم، خورجین و طناب
    • تهیـه ماست، کشک، دوغ، کره و روغن

    وظایف مردان:

    • چیدن بلوط
    • پوست کندن بلوط
    • ساختن خانـه سنگی و گِلی
    • برپا بهون و برچیدن آن
    • شخم زدن زمـین، بذرپاشی و درو
    • تصمـیم درباره انتخاب مراتع دامـها
    • نگهداری چهارپایـان (گاو، قاطر، الاغ و اسب)
    • به چرا بردن دامـها (تا زمانی کـه فرزندی ندارند)
    • جمع آوری تنـه های سنگین درخت به منظور سوخت
    • مسافرت بـه شـهر جهت خرید و تأمـین مایحتاج خانواده

    وظایف فرزندان: در خانواده ایلیـاتی بهمئی حتما گفت کـه کودکان؛ پسر و ، از سنین ۴ یـا ۵ سالگی بـه نحوی درون کارهای تولیدی سهیم بوده اند. درون هنگام دوشیدن شیر از دامـها، کودکان، بره ها و بزغاله ها را جدا مـی د که تا شیر مادرشان را تمام نکنند. نگهداری و به چرا بردن بره ها و بزغاله ها نیز برعهده کودکان بوده است. ان درون ۸ سالگی با مشک های کوجک، درون آوردن آب بـه مادران خود کمک مـی د. گله های دام را پسران ۱۰ ساله بـه بالا به منظور چرا بـه کوهستان مـی برند. مـی توان گفت پسران و ان از همان دوران کودکی خود را به منظور بر عهده گرفتن نقش پدر و مادر آینده آماده مـی کرده اند.

    با توجه بـه پژوهشـهای دکتر افشار نادری مـی توان گفت درون خانواده ایلیـاتیِ بهمئی، آنچه درون رابطه فرد با دیگر اعضای خانواده پایـه و اساس بود، همانا کمک، همکاری و همـیاری اعضاء با یکدیگر به منظور حفظ نظام خانواده بوده است. مرد عهده دار حفظ امنیت خانواده، تأمـین مواد اولیـه و همچنین وظایف سنگین جسمـی بود، درون حالیکه اساس اقتصاد خانواده درون دست زن بوده و همـین امر بـه گفته دکتر افشار نادری، مقام رفیعی را بـه زنان بهمئی مـی بخشید. کودکان نیز کمک کار والدین خود بوده اند و از قبول مسئولیت، شانـه خالی نمـی کرده اند.

    تعاون و همکاری همان حلقه ضعیف شده درون ساختار خانواده مُدرن امروزی هست و مـی طلبد با رجوع بـه فرهنگ اصیل گذشتگان خود، حیـاتی دوباره بـه روح و کالبد خانواده امروز دمـیده شود.

    رابطه فرد با افراد ایل: در تمام جوامع نوعی سلسله مراتب و قشربندی اجتماعی وجود دارد و برای شناخت روابط افراد با یکدیگر ابتدا حتما شناخت درستی از اقشار اجتماعی درون ایل بهمئی بـه دست آوریم. دکتر نادر افشار نادری درون این رابطه مـی نویسد: بهمئی ها عموزاده های دور و نزدیک یکدیگرند و در نظام ایلیـاتی همـه افراد ایل اَعَم از خان، کدخدا و افراد عادی با یکدیگر از طریق پدر خویشاوند هستند و این امر از طریق ازدواج دوباره مستحکم تر نیز گردیده است. بنابراین اقشار اجتماعی بـه گونـه رایج درون عشایر و ایلات دیگر، درون مـیان بهمئی ها وجود نداشته و منزلت خان و کدخدا همانند منزلت و مقام پدر و برادر بزرگ تر بوده است. حتّی خوانین و کدخداهایی کـه از این راه خارج گردیده و راه خشونت با افراد ایل را درون پیش مـی گرفته اند، اغلب از گردونـه مناسبات ایلیـاتی حذف مـی شده اند.

    دکتر افشار  نادری درون ساختار سنتی ایل بهمئی سه قشر را تشخیص داده است:

    • ایلخان و خوانین طایفه ها
    • کدخداها
    • ریش سفیدان و افراد عادی

    به دلیل آنکه انسان موجودی اجتماعی هست و امورات خود را حتما از طریق جامعه پیگیری نماید، ضروری هست هر جامعه ای به منظور حفظ وحدت و یکپارچگی خود، سرپرستی داشته باشد که تا بتواند درون مقابل تهدیدات عالعمل واحدی از خود نشان دهد. بر همـین اساس درون زمانـهای گذشته این سرپرستی بصورت نظام خان خانی درون مـیان عشایر حاکم بوده است. نقش خان با توجه بـه نظام سنتی حاکم بر آن دوره ها، درون ایل بهمئی بیشتر شامل حفظ انسجام ایل درون مقابل مشکلات و گرفتاری های بزرگ داخلی و خارجی بوده است. قبل از گسترش نظام کشاورزی و زراعت، خوانین تقریباً درون فعالیت های تولیدی مشارکتی نداشته (حتّی غیرمستقیم) و اغلب مایحتاج آنـها توسط افراد ایل تأمـین مـی شده است.

    عمله ها (مالخانی) و آهنگران نیز ۲ قشر مـهم درون کنار خوانین بوده اند؛ درون تیره احمدی بیشتر عمله ها و تمام آهنگران از تبار نریمـیسا بوده اند. برخلاف تصور رایج, جایگاه و نقش عمله ها و آهنگران درون مـیان ایل بهمئی فراتر اسم آنـها بوده است؛ چنانچه بـه گفته پیران و بزرگان, درون مـیان عمله ها و آهنگران افراد سرشناس, سلحشور و با درایت کم نبود ه اند.

    کدخدایـان همچون دیگر افراد ایل درون تمام امور تولیدی مشارکت داشته اند و در کنار آن وظیفه حفظ انسجام طایفه را درون مقابله با مشکلات و تهدیدات موجود برعهده داشته اند.

    لازم بـه ذکر هست قشر مـهّم امّا محدود دیگری هم وجود داشت. مـیرزاها یـا همان حسابداران خان ایل کـه معمولاً رابطه نزدیکی با خان داشتند و از جمله افراد انگشت شمار باسواد ایل بودند. سواد آنـها باعث مـی گردید اعتبار زیـادی درون بین بهمئی ها داشته باشند و به آنـها این امکان داده مـی شد کـه نقش سیـاسی رده اوّل درون مـیان ایل داشته باشند. منصب مـیرزاها موروثی بود و معمولاً بـه طایفه سادات تعلق داشتند. سادات علاوه بر حضور درون جایگاه مباشری،انی بودند کـه از قدیم بـه عنوان افراد مذهبی تر مـی توانستند قرآن را از سنین جوانی بخوانند و بنابراین مورد احترام بوده اند. مـیرزاها درون تیره احمدی که تا قبل از اصلاحات ارضی درون سال ۱۳۴۲، بعضاً نقش واسطه مـیان ایلخان بهمئی و کداخداها را برعهده داشتند.

    افراد عادی هر طایفه نیز درون قالب چند بهون دور یکدیگر جمع شده و تشکیل یک مال مـی داده اند. افراد مال غالباً از یک طایفه بودند کـه بر مبنای همکاری درون نظام دامداری گرد هم مـی آمدند.

    پس از شناخت نسبی از اقشار مختلف ایل بهمئی اکنون بـه نوع رابطه فرد با هر کدام پرداخته مـی شود؛ درون باب رابطه فرد با خان حتما گفت این روابط بیشتر بر مبنای حل مشکلاتی کـه مـیان افراد و طوایف ایل بهمئی با عشایر و ایلات دیگر ایجاد مـی شد، چرخ مـی زده است. علاوه بر آن درون زمانی کـه خطر بزرگی مجموعه ایل را تهدید مـی کرد، خان با فراخوان زدن افراد، نسبت بـه تهیـه قشون رزمـی مبادرت مـی کرده است. از نظر اقتصادی نیز، خان وظیفه جمع آوری مالیـات به منظور ارائه بـه حکومت مرکزی را  درون مـیان افراد ایل برعهده داشته است.

    کدخدایـان نیز وظیفه حل مشکلات مـیان افراد طایفه را کـه از طریق ریش سفیدان قابل حل نبود، برعهده داشتند.

    شاخص ترین نوع رابطه فرد درون ایل بهمئی، رابطه وی با افراد عادی ایل بود. یعنی همانانی کـه همراه وی و خانواده اش، مال را تشکیل مـی دادند. بـه گفته دکتر نادر افشار نادری اگر خانواده کوچک ترین واحد اجتماعی درون ایل بهمئی باشد، مال را مـی توان تنـها واحداقتصادی درون ایل بهمئی نامـید. دکتر افشار نادری درون این رابطه مـی نویسد:

    خانواده های تشکیل دهنده مال برحسب فصل و کم و زیـاد شدن تعداد دامـها، بـه دور هم جمع و یـا متفرق شده و یـا درون مال های دیگر تقسیم مـی شدند. درون مـیان مال یک ریش سفید وجود داشت کـه معمولاً سالخورده بود و در کنار آن تعداد قابل توجهی دام داشته است. افراد مال اغلب نظرات وی را بـه عنوان راهنمایی و ارشاد مـی پذیرفتند. امّا نکته مـهّم درون ساختار مال، وجود خانوارهای غنی و فقیر (از نظر دارا بودن منبع ثروت یعنی دام) درون کنار یکدیگر است. بـه گونـه ای کـه خانواری کـه تعداد کمـی دام داشته و یـا هیچگونـه دامـی نداشته است، درون قبال کمک بـه خانوارهای دامدار مال، درون دوشیدن شیر، از فراورده های دامـی آنـها و کمک های دیگر برخوردار مـی شد. بـه عبارت دیگر از طریق نوعی همـیاری متقابل مـیان افراد مال، از فروپاشی خانوارهای فقیر و فرو غلتیدن آنـها درون دامن گدایی جلوگیری مـی شد. بر همـین اساس هست که درون مـیان ایلیـاتی های بهمئی فقیر وجود داشت امّا گدا دیده نمـی شد. همـیاری بـه قدری درون مـیان ایلیـاتی های بهمئی جا افتاده بود کـه ضرب المثلی هم به منظور نقدانی کـه به همسایگان خود کمک نمـی کنند وجود داشت: مو سی تو، تو سی کی؟

    به هر حال، هرچند امروزه فرهنگ شـهرنشینی با پشتوانـه تکنولوژی و صنعت، خود را درون بیشتر جنبه های زندگی انسان غالب کرده و دیگر اثر گسترده ای همچون گذشته از نظام ایلیـاتی باقی نمانده هست امّا با رجوع بـه گذشته و کندوکاو درون فرهنگ اصیل سنتی مـی توان درسهایی آموخت کـه به واقع نیـاز اصلی انسان مُدرن امروزی است. بـه عبارت دیگر مـی توان با شناخت فرهنگ اصیل گذشتگان و تطبیق اصول بنیـادیِ آن کـه چیزی جز شجاعت، صداقت، صمـیمـیت و پاکی نیست با زندگی روزمره خویش، کمبودهای فرهنگ امروزی خود را جبران نمود.

    در پایـان بعنوان جمع بندی و نتیجه گیری مـی توان گفت شالوده و قانون اساسی درون فرهنگ ایل بهمئی و خروجی مـهّم آن، همان تعادل درون رابطه با طبیعت و همچنین همـیاری و همکاری متقابلی بود کـه بهمئی ها خود بدان گووگری مـی گفتند، مـی باشد. این همـیاری و همکاری، بـه واقع نیـاز اصلی انسان مُدرن و حلقه ضعیف شده درون فرهنگ و خانواده امروز ما است.




    [هویت و فرهنگ ایل بهمئی | بهمئی دات کام سرو خوانی زنان لر های بهمئی]

    نویسنده و منبع: آرمان خلیلی | تاریخ انتشار: Thu, 21 Jun 2018 02:17:00 +0000